داستان دوستان

وبلاگی مملوء از داستان های جالب و گاهی پند آمیز

داستان دوستان

وبلاگی مملوء از داستان های جالب و گاهی پند آمیز

داستان دوستان

به نام خدا
با سلام؛
انسان ها متفاوت اند. اما همگی آنها یک خصوصیت مشترک دارند ان هم اینست ک گاهی وقت ها مجبور به انتظارند؛ چه در اتوبوس، چه در مترو، چه در ترافیک، چه مطب دکتر و چه در جاهای دیگر؛ اما همگیشان منتظر می‌شوند. هدف این وبلاگ، پر کردن اوقات انتظار یا فراغت، برای خوانندگان است.
در این وبلاگ متن هایی به صورت داستان یا پند آمیز خواهید خواند.

به امید هدر نرفتن وقت با ارزشتان...

بایگانی

    در این دنیا، روز های مختلفی وجود دارند. مثل روز عید و یا روز چهارشنبه سوری. اما یکی از آنها روز مبادا ست. با آن روز آشنا هستم، برایم درباره اش گفته اند. من تمام سعی ام را میکنم که از آن رکب نخورم.

بابک مجدی

    دو چیز در زندگی ما موثر است؛ یک، استفاده از لحظه ها و دو، ابتکار در افکار. هر انسانی اگر به مغز خود رجوع کند، ابتکار هایی در میابد که شاید تحولی در بشریت ایجاد کند، اما مشکل انسان ها این است که از لحظه ها استفاده نمیکنند و ابتکار شان را بروز نمیدهند.

بابک مجدی

    اقتصاد، صنعت اجتماع سه زمینه ساز زندگی در یک کشورند. هر کدام عضوی از ساختار زندگی ما هستند. زندگی ما با تفکر ابتکار در این سه چیز جان دوباره ای میگیرد و از شعله ی اقتصاد و صنعت اجتماع گرمایی دریافت میکند که با هیچ گرما و عشق و طراوتی برابری نمیکند. اقتصاد همچون رودخانه ای در دل اجتماع جریان دارد. جریانی که اگر قطع شود، رشته ی اتحاد مردم گسیخته میشود.

بابک مجدی

    چرخ دنده هایی پر از قدرت، مردمی یک دل، قدرتی که نهفته است در ملتی که صفی با عشق تشکیل داده اند؛ صف زندگی.

بابک مجدی

    خداوند به ما بهترین هدیه ممکن را سخاوتمندانه بخشیده، هدیه ای که میتواند به بزرگی جهان هستی و به ژرفای عواطف انسانی باشد. هدیه ای از جنس خالق که در وجود مخلوق دمیده شده است. آری، زندگی. زندگی معجونیست از طعم های مختلف، گاه به شیرینی عسل و گاه تلخ تر از زهر! زندگی چهره ایست آغشته به لبخند ها و گریه ها. زندگی گاه به سختی تولد است و گاه به به راحتب مرگ اما، اینکه چقدر از زندگی خود را در شیرینی عسل طی میکنیم و چقدر آن را در رخساره غم، به ما بستگی دارد.

بابک مجدی

    آن مرد نابینای هر روز را به یاد داری، امروز پانزده هزار تومن کاسب شد. راستی آن خانمی را که به دنبال کار می گشت را به یاد داری؟؟ امروز خیلی خوشحال از ایستگاه 18، خط سوم برگشت؛ به گمانم دیگر طلسمش شکسته شده و کار پیدا کرده است.

بابک مجدی

    گاهی وقت ها، چیز های خیلی بی اهمیت، ما را به فکر کردن درباره چیز های خیلی بی اهمیت تر وا می دارند.

بابک مجدی

    طبق هر روز باید در دنیایی راه بروم که ۲۰ سال پیش، مردمانی راه می‌رفتند. مردمانی اهل همین زمین. با طبع انسان دوستی، مهربانی، عشق، امید و شادی. بخواهم می‌توانم تا فردا صبح همین طور صفت خوب و مثبت ردیف کنم تا خوشحال شویم که چقدر صفه های خوب و مثبت در جهان ما وجود دارد؛ اما این صفت ها برای جهان زمینی هاست؛ خیلی از ما آدم فضایی شدیم!!!

بابک مجدی